دربارهی کتاب:
«خواب داییجان» آینهی تمامنمای استعداد بیهمتای داستایفسکی در هجو و طنز است. شخصیت شازده ک. را باید نمود آشکار هنر هجوپردازی او دانست. شازده، پیرمردی که پیوسته میکوشد جوان جلوه کند، در واقع سوژهای است که میتوان ردپایش را تا کمدیهای قرون پیشین و حتی در بالاگان روسی هم دنبال کرد. نویسنده در قامت این اشرافزادهی سالخورده شخصیتی پرتناقض خلق کرده است، موجودی هم پیرو مد و هم فرسوده و کهنه، هم پیر و هم کودکخیم، موجودی که از یک سو فراموشکار است و از سوی دیگر دروغهای شاخدار میگوید. در یک کلام، داستایفسکی یک «داییجان» آفریده است که خود را با ناپلئون مقایسه میکند و انگلیسیها را به باد ناسزا میگیرد.
بخشی از کتاب:
باری، پنج ماه گذشت و ناگهان در مارداسف اتفاق شگفتانگیزی رخ داد: یک روز صبح زود، شازده ک. پا به شهر گذاشت و در خانهی ماریا الکساندرونا اقامت گزید. این سفر پیامدهای بیشماری داشت. شازده تنها سه روز را در مارداسف گذراند، اما همین سه روز خاطراتی شوم و نازدودنی از خود به جا نهادند. بگذارید روشنتر صحبت کنم. شازده به یک معنا شهر ما را یکسره زیر و زبر کرد. البته داستان این کودتا یکی از مهمترین اوراق رویدادنامهی مارداسف را در بر میگیرد. من، پس از اندکی تردید، سرانجام تصمیم گرفتم همین اوراق را در قالبی ادبی عرضه کنم و آن را برای داوری به پیشگاه خوانندگان محترم تقدیم دارم. داستان من گزارش کامل و چشمگیری است از برآمدن و نامیافتن و فروافتادن شکوهمند ماریا الکساندرونا و کل خانمان او در مارداسف.