دربارهی کتاب:
هرگاه رمانی دیستوپیایی را برای خواندن در دست میگیریم، قاعدتا انتظار داریم تصاویری هولناک از آینده پیش چشممان ظاهر شود: سرزمینی هرز، فضایی آخرالزمانی، نظامهای سیاسی خشن و سرکوبگر، نومیدی مردمان از بهبود اوضاع، تلاش برای بقا و البته قحطی و انواع و اقسام بلاهایی که نوع بشر قادر است بر سر خود بیاورد. اما در رمان دنیای شگفتانگیز نو با چنین تصاویر دهشتناکی روبهرو نیستیم. مردم در اینجا همگی در رفاه و خوشبختی به سر میبرند: نه خبری از بیماری و پیری است و نه از فقر و جنگ؛ همهی شهروندان سرگرم تفریح و بازیاند و دولت یکپارچهی جهانی هم هرگز به خشونت متوسل نمیشود. اما در طول رمان رفتهرفته جامعهای خیالی در آینده برای خواننده ترسیم میگردد که از هر کابوسی ترسناکتر است، جامعهای با سیطرهی کامل تکنولوژی بر همهی ابعاد زندگی مردم کل جهان، از پیش از تولد تا دم مرگ.
بخشی از کتاب:
دوست جوان عزیزم، تمدن به شرافت یا دلاوری هیچ نیازی ندارد. این چیزها نشانههای ناکارآمدی سیاسی است. در جامعهی بسامانی مثل جامعهی ما، هیچکس اصلا فرصت ندارد شریف یا دلاور باشد. تنها در شرایط مطلقا بیثبات است که چنین فرصتی دست میدهد. وقتی جنگ هست، وقتی دودستگی هست، وقتی وسوسههایی هست که باید در برابرشان مقاومت کرد، وقتی معشوقههایی هست که باید به خاطرشان جنگید یا دست به دفاع زد... در چنین موقعیتهایی، شرافت و دلاوری البته معنایی دارد. اما امروزه جنگی در کار نیست. در نهایت دقت و مراقبت، از عشقورزیدن بیش از حد ممانعت به عمل میآید. چیزی به نام دودستگی هم یافت نمیشود، زیرا آدمی را چنان شرطیسازی میکنند که جز انجام آنچه باید بکند چارهای ندارد.