ژواکیم ماریا ماشادو د آسیس(1839-1908)، آن گونه که لوسیا میگوئل پریرا زندگینامه نویس او در سال 1936 نوشته است: «او از هر ادا و عادت و عبارت تند نیم جینی برای خود داشت». از سیاست دوری می کرد، همسری ایده آل بود. اوقات فراغت خود را در کتابفروشی می گذراند و با تاسیس فرهنگستان ادبیات ساختاری اداری برای ادبیات برزیل به ارمغان آورد.
«داستان کوتاه مدرن در برزیل با داستان های کامل و بی نقص ماشادو د آسیس آغاز می شود که کم وبیش همه ی صاحبنظران او را بزرگترین نویسنده ی برزیل می دانند. ماشادو از سالهای 1858 تا 1906 بیش از دویست داستان نوشت و تا دهه ی 1930 هیچ نویسنده ی برزیلی دیگری نتوانست به مهارت او در داستان نویسی دست یابد.
داستان های ماشادو به طور کلی به دو دوره تقسیم میشود: داستان هایی که پیش از 1880 نوشته شدهاند و داستان هایی که بعد از این سال به نگارش درآمده اند. کارهای اولیه ی ماشادو اغلب در رده ی رمانتیک جای می گیرند، اما داستان هایی که بعدها نوشت بیشتر در قالب رئالیسم روانشناختی اند. اوگوستو مِیِر نویسنده ی برزیلی، این روند را تایید می کند و تکامل مداوم آثار ماشادو را مشابه روند داستان نویسی هرمان ملویل تا پیش از موبی دیک می دانند. تحول ناگهانی مضمون و تکنیک در خاطرات پس از مرگ براس کوباس (1880)، یعنی اولین رمان بزرگ او، و نیز در کارهای پراکنده (1882) اولین مجموعه از پنج مجلدی که دربرگیرنده ی بهترین آثار اوست، به هیچ روی در رمان ها و داستان های اولیه ی ماشادو دیده نمی شود. کیفیت ممتاز شصت و سه داستان این پنج مجموعه، با کار هیچ یک از نویسندگان داستان کوتاه در برزیل، در گذشته یا امروز قابل قیاس نیست. داستان های مجموعه کلیسای شیطان و داستان های دیگر همگی منتخب داستان های این دوره از زندگی ماشادو د آسیس است.