دربارهی کتاب:
از اوایل سال ۲۰۰۰، رسانههای جهان از چهرهای مرموز و پیچیده پرده برداشتند_ ولادیسلاو سورکوف، ملقب به «عالیجناب خاکستری کرملین»، «ماکیاولی روسیه» و «راسپوتین پوتین». این شخصیت رازآلود نزدیک به بیست سال مشاور عالی ولادیمیر پوتین بود و به توجیه سیاستهای کرملین میپرداخت. جولیانو دا امپولی در کتاب حاضر، با خلق شخصیت وادیم بارانف، به سراغ زندگی سورکوف رفته است تا هزارتوی قدرت در روسیه را به تصویر بکشد. کتاب با شرح دوران کودکی و نوجوانی بارانف آغاز میشود و سپس از دل روایت روزگار تلخ زمامداری یلتسین و نحوهی بهقدرترسیدن پوتین و روزهای ابتدایی حکمرانی او و درگیریهای شرق اوکراین و دستگیری الیگارشها و انقلاب گل سرخ در گرجستان و بالاخره انقلاب نارنجی در اوکراین به مرور تاریخ معاصر روسیه میپردازد و نشان میدهد چگونه پوتین، مردی که زمانی خود را صرفا کارمند دولت میدانست، یکباره به تزار روسیه بدل شد.
بخشی از کتاب:
پدربزرگ از کتاب "سفر به روسیه" نفرت داشت و با این حال مجذوب آن شده بود. میگفت: «این فرانسوی ملعون بهترین مفسر روسیه است، چون در اینجا دربار همیشه تنها راه رسیدن به قدرت و ثروت بوده است. تکیه بر احساسات مردم در روسیه به پشیزی نمیارزد: در نهایت کسی پیروز میشود که پایهی قدرتش همواره در دربار باشد. از همین رو، بهترین راه چاپلوسی است نه استعداد، سکوت است نه سخنوری. کوستین اشرافزادههای پترزبورگ را میدید که در زمستان بدون پالتو اینسو و آنسو میرفتند تا تملق تزار را بگویند. و جانشان را هم بر سر این کار میگذاشتند. کافهای وجود نداشت که در آن بنشینی و دربارهی روزنامهها صحبت کنی و البته روزنامهای هم در کار نبود. اخبار همیشه، بسته به اینکه چهکسی آنها را نجواکنان بر زبان میآورد، تغییر میکردند. سرزمین دمفروبستگان، دیار زیبای خفته، شگفتانگیز اما بیجان، چرا که نفس آزادی را کم دارد، امروز هم مثل دیروز.»